کد مطلب:224156 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:223

کشته شدن فضل
این نامه به نظر ما بیشتر به نقشه ی سری مأمون كمك كرد زیرا اموال به قدری زیاد بود كه هیچ كس از مردم دنیا نمی توانست از آن صرف نظر كند و اگر نقشه ی رفتن به بغداد و تضاد عقیده و افكار بین او و مأمون و امام رضا (ع) هم نبود كافی بود كه با این بخشش مأمون وزیر خود را بكشد كه اموال بی حساب او را تصرف كند.

چنانچه گفته اند:

دولت آن است كه بی خون دل آید بكنار

یك ثروت وافری خود به خود مشروط به یك شروطی كه در نقشه مرموز فضل بود كنار مأمون آمد او هم با كمال مهارت قبول و امضاء كرد و برای آن كه مهلتی برای شرطش رخ ندهد دستور داد فضل را در حمام سرخس كشتند و مدتی در سرخس ماندند كه از دو ماه كمتر نیست و مدتی هم در طوس بودند كه از شش ماه بیشتر نمی شود؟ و بنابر بعضی اخبار مأمون امام را در سرخس مقیدا محبوس نموده بود [1] .

مأمون به طرف بغداد حركت كرد چون وارد سرخس شد آن جا چند روزی توقف كرد در منزلی كه داشت حمامی بود و چنانچه گفته شد همان روز چهارشنبه بود سال 202 اتفاق افتاد [2] .

اگر سوم شعبان حساب شود شش ماه قبل از شهادت حضرت بود و اگر بر روایت دیگر آخر ذی حجه باشد دو ماه قبل از شهادت رخ داده.

شیخ مفید در جمعه 3 شعبان نوشته و صدوق شهادت امام را 21 ماه رمضان كه 48 روز فاصله می شود.

در روضات الانوار است كه پس از قتل فضل مأمون نزد مادرش فرستاد كه هر چه از اندوخته و جواهر و اسناد قیمتی هست نزد ما بفرست ما در فضل صندوقچه ی نزد مأمون فرستاد كه چون گشود دیدند بر حریری نوشته كه روز چهارشنبه بین آب و آتش كشته خواهد شد.

مأمون به دوستی فضل تظاهر می كرد و می خواست او را مقرب دربار معرفی كند در حالی كه پس از اطلاع از بی خبر گذاشتن او در جریان انقلاب بغداد و كوفه این نقشه را طرح كرد ولی خواست مردم و سایر مقربان درگاهش نفهمند كه به امر مامون قتل فضل رخ داده است در صورتی كه مورخین اكثر این قتل را نتیجه تدبیر خود مأمون دانسته چنانچه مسمومیت امام



[ صفحه 98]



رضا (ع) را به دست خود او مسلم می دانند [3] .

دكتر رفاعی می نویسد مأمون كار خود را انجام داد و ناگهان صدا بلند شد جماعتی بر فضل بن سهل در حمام حمله كرده و او را كشتند و مأمون فوری دستور داد قاتلین را دستگیر كنند و به كیفر برسانند چون آن ها دستگیر شدند از خود دفاع كرده گفتند فضل را به امر خود خلیفه كشته ایم البته مأمون راضی نبود چنین اتهامی به آن ها داده شود میل داشت مانند جریان این عصر [4] آن ها اقرار به قتل بكنند ولی خلیفه از آن ها بگذرد همین كه گفتند خود امیر به ما دستور داده مامون هم گفت آن ها را گردن بزنید و سرهای قاتلین را در ضمن نامه تأثر و تسلیت برای حسن بن سهل برادرش فرستاد و وعده داد كه او را جانشین برادرش فضل نماید و به وزارت برساند.

این هم سیاستی بود كه خواست عمل خود را برای حسن مجسم سازد و هم او را تهدید كرده باشد و هم تجلیل تا بداند باید با خلوص ارادت خدمت كند و برای جلب توجه او دخترش پوران ده ساله را به ازدواج خود در آورد در حالی كه تا هشت 8 سال بعد او را متصرف نشد [5] .

اگر از مطلب دور نیفتیم این نكته را ناگفته نگذاریم كه حسن بن سهل برای خوش آمد مأمون خوش رقصی كرد و خانه ای تهیه نمود كه رقاصان و سازندگان و نوازندگان را در آن جمع می كرد تا خلیفه خوش باشد او هم به كام دل خود بپردازد و هرچه می خواهد بكند و روزی كه اسحق موصلی موسیقی دان معروف در آنجا ساز می زد حسن بن سهل دختر خود پوران را مانند حوریه ی ساخته به رقص فرستاد پوران اشعار شیرینی می خواند و خوب می رقصد تا در دل مأمون جا گرفت مأمون او را دید و پسندید و به عقد خود در آورد - حسن هم گفت قربان كنیز شما است و شما صاحب اختیارید [6] .

دنیا كهنه رباطی است كه اوراقش مكررات است و این حادثه هم اكنون در اجتماعات فاسد ما جاری است. و نظایر بسیار در تاریخ ادارات دولتی دارد!!! [7] .

الفخری می نویسد وقتی قاتلین را آوردند محاكمه كنند آن ها به مأمون گفتند تو ما را امر كردی به قتل فضل حالا ما را می خواهی گردن بزنی؟! مأمون به آن ها جواب داد به قتل اقرار كرده اید و من به اقرار خود شما امر به قصاص می كنم اما ادعای شما دلیل ندارد.



[ صفحه 99]



هندوشاه می نویسد چون فضل كشته شد مأمون وزارت را به حسن بن سهل داد و عمویش در خراسان بود و همان جا پوران دختر حسن را به عقد مأمون در آورد و عقد نكاح بست محرم سال 202 - معلوم نبود فضل برادر دیگری داشته كه ملازم مأمون بود و می دانسته كه حسن دختری به نام پوران دارد برای تقرب به مأمون عقد بسته.

و گوید در همان شب مأمون دختر خویش ام الفضل را به حضرت رضا (ع) عقد بست [8] محمد بن ابی عباده روایت می كند كه چون فضل كشته شد مأمون خدمت حضرت رضا (ع) رفت و عرض كرد من خواهشمندم در این امر مرا كمك كنی كه نگویند خلیفه وزیر خود را كشته.

حضرت امام رضا (ع) فرمودند بر ما دعاست و بر تو تدبیر [9] .

مأمون برای تدبیر كار خود گروهی را تبعید كرد و برخی را دستگیر نمود و منصب عده ای را گرفت و نام آن جمعیت كه محروم ساخته بود «مشامته» گذاشت و برای مرگ فضل اظهار تأثر كرد [10] .


[1] منتخب التواريخ ص 393.

[2] مروج الذهب مسعودي ص 350 ج 5 - دائرة المعارف اسلامي (ماده ي: المأمون).

[3] الفخري ص 164.

[4] توضيح اين كه منظور از اين عصر و اجتماعات فاسد دوره پهلوي است.

[5] جمهرة رسائل العرب في المصور العربية الزهراء ص 425 ج 2.

[6] علام الناس اقليدي ص 164.

[7] توضيح اين كه منظور از اين عصر و اجتماعات فاسد دوره پهلوي است.

[8] تجارالسلف هندوشاه ص 164.

[9] بحار ص 40 ج 12.

[10] يعقوبي ص 179.